سرپرستی مریم از زکریا

سالها از زندگی عمران وهمسرش گذشت اما دارای فرزندی نشدند واین امر حنه را رنج میداد از طرف دیگر خواهرش اشیاع نیز عقیم بود.

روزی حنه مشاهده کرد که پرنده ای در روی درختی به جوجه اش غذا میدهد که این امر باعث شعله ور شدن حس مادریش شد واز ته دل از خدا تقاضای بچه نمود.خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد وباردار شد.در این اثنا عمران از دنیا رفت وحنه بیوه شد ونذر کرد که بچه اش را خادم خانه خدا نماید.او منتظر فرزند پسر بود اما خداوند به او دختری را عطا کرد وچون خادمین خانه خدا از میان پسران انتخاب میشدند نگران شد.سپس نام او را مریم نهاد.

مادرش بعد از تولد او را به بیت المقدس برد واو را به آنجا هدیه نمود واز آنجا که آثار بزرگی در مریم آشکار بود موجب نزاع راهبان درپذیرش کفالت وی شد وسرانجام برای برعهده گرفتن او به کنار نهری رفته تا قرعه کشی نمایند.

زکریا نیز جزء آنان بود آنها اسم خود را روی چوبهایی نوشته وبه درون آب انداختند وتنها چوبی که روی آب ایستاد همان بود که نام زکریا به رویش نوشته شده بود.در نتیجه مریم به او واگذار شد.زکریا به نگهبانی ومراقبت از مریم پرداخت تا او بزرگ شد ومتولی بیت المقدس گردید.او روزها روزه میگرفت وشبها به عبادت می پرداخت ودر بنی اسرائیل هیچکس از نظر ایمان به پای او نمیرسید.هر وقت زکریا به دیداراو میرفت غذاهای مخصوصی در کنار محراب او مشاهده میکرد که باعث شگفتیش میشد.روزی با مشاهده میوه ها به او گفت که این میوه های غیر فصل را از کجا می آوری ومریم در جواب گفت:این از طرف خداست واوست که هرکه را بخواهد بیحساب روزی میدهد.

 دعای زکریا وبشارت تولد یحیی

سالها بود که حضرت زکریا وهمسرش اشیاع عقیم بودند واکنون در دوران پیری به سر میبردند.زکریا بارها از خداوند طلب فرزند کرده بود تا بعد از خود وارثی داشته باشد .او روزی بر مریم وارد شد در حالیکه مریم در حال عبادت بود ومشاهده کرد که میوه های تابستانی در فصل زمستان برایش آمده است لذا به این نتیجه رسید که او هم میتواند در پیری بچه دار شود برای همین دست به آسمان بلند کرد وبا تمام وجود از خدا درخواست فرزند نمود وطولی نکشید که جبرئیل نوید تولد یحیی را به او داد.او با شنیدن این خبر از شادی بیهوش شد.او باور نمیکرد که در این سن بچه دار شود واز خدا تقاضای نشانه کرد وخداوند به او وحی کرد که نشانه بچه دار شدنت این است که تا 3 روز زبانت از کار خواهد افتاد وتو برای این نعمت خدا را شکرکن.او بعد از این متوجه شد که زبانش از کار افتاده وفقط در زمان عبادت باز میشود.او در این 3 روز با اشاره لبها وتکان دادن سر با مردم سخن گفت.

طولی نکشید که همسرش احساس بارداری نمود وپس از 6 ماه یحیی متولد شد.ملائکه او را به آسمان بردند وطبق فرمایش امام باقر نخستین غذای بهشتی را به او خورانده وسپس به آغوش پدرش برگرداندند.

شهادت حضرت زکریا

هنگامیکه مریم به اذن خدا بدون شوهر حامله شد شیطان به میان بنی اسرائیل رفت وبه مردم القاء کرد که حامله شدن او کار زکریا بوده است.مردم به اوشوریدند وقصد کشتن او را داشتند که زکریا فرار کرده وبه بیابان رفت.درختی او را به حضور طلبید وزکریا وارد شکاف درخت شد ودرخت شکاف خود را فرو بست.اما شیطان گوشه ای از لباسش را از درخت بیرون گذاشت وبه گروهی از مردم که در جستجوی او بودند گفت که زکریا جادو کرده و داخل  درختی پنهان شده است ونشانه اش نیز این قسمت از لباسش است که از درخت بیرون آمده .سپس به دستور شیطان مردم اره ای را آورده ودرخت را به همراه زکریا به دو نیم کرده واورا به شهادت رساندند.

بعد از شهادت چند ملائکه به دستور خداوند بدنش را غسل داده وکفن کردند وسه روز نیز بر بدنش نماز خوانده وبه خاکش سپردند.

dastanhayeghorane.blogfa.com